مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
مـردی یگـانه بود و بـانـویی یگـانه آهـسـته میرفـتـنـد از خـانه شـبـانه هـمـراه هـم بـودند مثـل دو غـریـبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر میزدند انصار را کوچه به کوچه در میزدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چهل شب تمام شهر را گشتند با هم امـا بــدون یــار بـرگـشـتـنـد خـانـه وقـتـی عــزادار رسـول الله بــودنـد از درب خانه میکـشید آتـش زبـانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخـت نــبـی افــتــاد بـیـن آسـتــانـه دستی ورم کرده ست و دستی هم شکسته هم با غـلاف تـیغ… هم با تـازیـانه حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محـو عـلی بود عاشـقـانه، عـارفـانه دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت در کـربـلا دامـان چـندیـن نـازدانـه افـتاد یک دانـه از آن دو گـوشواره در کـربــلا افــتــاد امـا دانــه دانــه شبهای جمعه فـاطمه بالای گودال با نالـه، آنهم نـالـههای مـادرانـه… گوید حـسینم کُـشته شد ای داد بیداد نور دو عـینم کشته شد ای داد بیداد |